پاييز از چشمان من شروع شد
از برگ ريزان دلم
از نارنجیِ سكوتم
كه مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشيد
پاييز
نگاه خشكيده ی من بود
بر تنِ خسته ی كوچه
و عشق نافرجامی
كه داشت كم كم غروب می كرد
پاییز از اشک های من شروع شد
از قهوه ای تلخ
از نبودن تو در این هوا
از تنی که بی آغوشِ مهربانانه ات
می لرزید از سرمای غصه هایی که سکوت شده بود
پاییز از بی حس شدن من شروع شد
| ,|• ,مشت ,ی ,چشمان ,كم ,من شروع ,|• | ,شروع شداز ,از چشمان ,چشمان من
درباره این سایت