محل تبلیغات شما

 

پاييز از چشمان من شروع شد

از برگ ريزان دلم

از نارنجیِ سكوتم

كه مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشيد

پاييز

نگاه خشكيده ی من بود

بر تنِ خسته ی كوچه

و عشق نافرجامی

كه داشت كم كم غروب می كرد

پاییز از اشک های من شروع شد

از قهوه ای تلخ

از نبودن تو در این هوا

از تنی که بی آغوشِ مهربانانه ات

می لرزید از سرمای غصه هایی که سکوت شده بود

پاییز از بی حس شدن من شروع شد

پس لعنتی تغییر کن!

مرگ سرچشمهِ اصلی اضطراب است.

کجا ممکن است پیدایش کنم

| ,|• ,مشت ,ی ,چشمان ,كم ,من شروع ,|• | ,شروع شداز ,از چشمان ,چشمان من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محوطه سازی با کمک نرم افزار